به نام خدا ^__^

سه شنبه عصر هر چی به ژلو زنگیدم آنتن نداشت! پیام دادم یه کار مهم دارم حتما تماس بگیر!

آخر شب بود که زنگید . گفتم دوستم اومده مشهد و اگه میتونی مرخصی بگیر که بریم پیششون !

قبول کرد و گفت فردا میاد دنبالم که بریم خونه لباس عوض کنیم و بعد بریم حرم پیش سمیرا اینا :>

راستش اصلا  امید نداشتم که بتونه بیاد :| اینقدر که این هتلشون خره :@

ولی دیروز ساعت سه و نیم اومد دنبالم. رفتیم خونشون لباس عوض کردیم . همون لباسایی که من گفتمو پوشید :ایکس خیلی خسته بود ولی اصلا غر نزد!

 سوار اتوبوس شدیمو  رفتیم به سمت حرم.توی اتوبوس ژلو طرف اقایون نشسته بود و من طرف خانوما. بهش اس دادم :"چقدر خوشتیپ شدی! دوست دارمممم" لبخندشو دیدم ! به این فکر کردم که یه جمله من میتونه اونو خوشحال کنه و نباید ازش دریغ کنم!

زهرا از محل کارش مستقیم رفته بود حرم . هوا بسیاااار سرد بود و سوز داشت. برف هم ریزه ریزه میومد. 

سمیرا و شوهرشو تو صحن جمهوری دیدیم و بعد رفتیم داخل "دارالحجه" که بشینیم.

سمیرای بیشعور همش در حال خندیدن و مسخره بازی بود. من و زهرا هم که اصن نمتونیم با صدای اروم بخندیدم، در حال قهقهه زدن بودیم :)) شوهر سمیرا غیرتی میشد و هی بهمون تذکر می داد :پی ژلو هم که از خون گرمی سمیرا و شوهرش خوشش اومده بود میخندید و چیزی بهمون نمی گفت.

کلا سمیرا و شوهرش خیلی ترکیب جالبی هستن :)) انقد که سمیرا اون طفلکو حرص داد ! همش یادم میاد و میخندم :)) 

کلی عکس سلفی گرفتیم  :دی صحبت کردیم. شوهر سمیرا مثله خودش روابط عمومی بالایی داره. مثه سمیرا اهل قیافه گرفتن و پز نیس :) همین رفتار خوبشون باعث شد که ژلو یخش باز بشه .

 من همش تو شک بودم ! راستش هنوزم فکر میکنم این اتفاقا نیوفتاده و من خواب دیدم :|

یک ساعت و نیم  پیششون بودیم .بعد ما برگشتیم خونه و اونا رفتن هتل . خیلــــــــــــی روز خوب و عااالی بود :ایکس

ژلو جان  دیروز خیلی خوش اخلاق و مهربون بود. بعدم که اومدیم خونه کلی شارژ بود :> 

اینو یادم رفت بگم : سمیرای عوضی کلی لباسای قشنگ و زیبا داشت و اون کاپشنی که من عاشقش شدم :(( 

دیروز سمیرا هم خیلی شاد و شنگول بود. انقد خندوند مارو که خدا میدونه! بله دیگه ! سمیرا حالش خوب نباشه .. کی حالش خوب باشه ؟ :دی

این روزایی که من و سمیرا داریم میگذرونیم جز بهترین و قشنگترین روزای زندگیمونه :ایکس خدایا شکرت :*


+ به نظرتون من خواب دیدم یا واقعا دیروز ژلو مرخصی گرفته و ما با اونا رفتیم حرم ؟:||||

+ یکی از فانتزیام اینه که تو خونه خودمم مهمونی بگیرم و از دوستام پذیرایی کنم!سمیرا و شوهرش بیاین مشهد زیارت.. بمونن خونه ما و من ازشون پذیرایی کنم .. ^__^