۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

آن نقشه شوم :دی

به نام خدا و سلامممم :*
خوبین ؟ :| من خوب نیستم :/ 
پنج شنبه مرحله تشریخی آزمون حسابداری هست و من هـــــیچ نخواندم ! :((
یعنی بازم نصفه و نیمه خوندم :/
فردا رو مرخصی گرفتم که درس بخونم :)
میخواستم اسممو برا امتحان بعدی رد کنم با خودم گفتم ببینم همینو قبول میشم یا نه ؟! :/
امتحان از 100 می باشد و با توجه به نمره تئوری من حداقل باید 73 بیارم که قبول بشم :|
اگه بیوفتم باید 10 تومن پرداخت کنم و دوباره امتحان بدم :/
من نمیخوام دوباره 10 تومن بدم :(( 
عایا قبول می شوم ؟
عایا به آزمون بعدی راه پیدا می کنم ؟
عایا پله های موفقیت را یکی یکی طی میکنم ؟
عایا من حسابدار شرکت برادرم شده و آن نقشه شوم را اجرا میکنم ؟
نقشه شوم = خالی کردن حساب های شرکت و عبور از مرزهای ایران به طور شبانه :>
هنوز تصمیم نگرفتم ژلو رو با خودم ببرم یا نع :دی
۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم نون

اما لذت هیچ کس همانند آن عاشق نیست که...

یک کودک نوزاد وقتی چشم به نور می گشاید،

و یک کودک شیرخواره وقتی پستان مادر را از شیر تهی می کند،

یک ترسای مومن وقتی نان عشا ربانی را پیش چشم می آورد،

یک عرب وقتی بیگانه ای را مهمان خویش کرده است،

یک ملاح وقتی در نبرد به غنیمت دست یافته است،

و یک خسیس وقتی صندق حرصش را بیش از پیش پر می کند،

همه در احوالی از وجد و نشاط اند،

اما لذت هیچ کس همانند آن عاشق نیست

که معشوقش را که در گوشه ای خفته است، تماشا می کند!


پ ن 1: وقتی این متنو توی صفحه اینستاگرام دوستم خوندم....تمام وجودم غرق لذت شد و یه طعم شیرین مثله حس خوشبختی !علتشم حرفی بود که بارها از ژلو جان شنیدم : وقتی تو خوابی من بیدار میمونم و نگات میکنم ! یه چند بار گیج خواب بودم که فهمیدم داره همینکارو میکنه و حتی یه چیزایی میگفت و کامل نمیشنیدم ولی خیلـــی شیرین بود ^__^

پ ن 2: هر مردی یه سری ویژگی های مثبت داره و یه سری ویژگی منفی! کسی خوشبخته که بتونه با تعریف و تمجید از شوهرش باعث بشه که نقاط مثبتش افزوده و ویژگی های منفی حذف بشه!

 و این کاریست بسیارررر سخت و زمان بر !  و اعتراف میکنم که در توان من یکی نیست و من اعصاب ندارم :/ و بعضی وقتا مثه دیشب دلم میخواد سر ژلو جانو از تنش جدا کنم :@

پ ن 3: ما همچنان درگیر دوماد کردن کاکلی گرامی هستیم ! و من امیدوارم به زودی بهترین گزینه ممکن خانومش بشه و داداش مهربون و پاک دامن منو خوشبخت کنه :ایکس

پ ن 4  : پدر شوهر گلیست از گلهای بهشت :ایکسسسس 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم نون

برای اولین بار!

به نام خدا و سلامممم :*

خوبین ؟ 

شما هم اکنون در حال خوندن پست یک خانم حسابدار هستید ! بله ^__^

عرضم به حضور شما که داداشام میخوان یه شرکت مستقل بزنن و برای شرکت یک نیرو لازم دارن که به کامپیوتر و حسابداری مسلط باشه.

از من خواستن که حسابداری یاد بگیرم  و باهاشون کار کنم .

منم که عاشق تنوع و عوض کردن شغل :دی

از یکی دو ماه پیش سعی کردم کلاس حسابداری که تو آموزشگاه خودمون برگزار میشه رو شرکت کنم ! ولی فقط موفق شدم یک سوم کلاسو حضور پیدا کنم!

از طرفی  چون سرم شلوغه کتابو کما بیش خوندم !

برای ازمون 18 دی ثبت نام کردم که مجبور بشم درس بخونم ولی نشد :( یعنی هم تنبلی کردم هم سرم شلوغ بود :((

و از شانس گند من ، تاریخ آزمون تغییر کرد و افتاد 9 دی :|| یعنی چهارشنبه هفته پیش!

با خودم گفتم سه شنبه تعطیله.. خوبه میشینم خونه درس میخونم!

که سه شنبه خاله ژلو ما رو نهار دعوت کرد و رفتیم اونجا و برگشتنی ژلو اومد خونه ما و شب شد بدون اینکه من کلمه ای خونده باشم یا وقت کرده باشم حداقل یه مرور بکنم! :|

امتحان 12 ظهر بود در یک نقطه برهوت شهر مشهد! خیلی فکر کردم که برم یا نه ! ولی چون اونروز مرخصی داشتم تصمیم گرفتم که برم! حداقلش این بود که مسیرو یاد میگرفتم برای سری بعد بلد باشم :| 

با خوم گفتم اینایی که درس نمیخونن و میرن سر امتحان ..اینایی که میوفتن .. خب منم یه بار اینجوری برم ! 

و برای اولین بار درس نخونده رفتم سر امتحان!!!

با بیست دقیقه تاخیر رسیدم!

تو 35 دقیقه 50 تا سوال تستی رو جواب دادم:|

فردا نمرات اومد و با کمال تعجب دیدم که 64 شدم !

تو مرحله تستی نمره قبولی 50 هست!

خیلـــــــــــــــی ذوق کردم بی نهایت ! ^__^

 راستش excell منو نجات داد! حسابداری یه بخشیش excell  هست. سر امتحان من هرچیو یادم بود جواب دادم  و 10 تا تستی که مربوط به excell   بود و من کاملا بلد بودم .

حالا باید برم مرحله تشریحی ! تو تشریحی حداقل باید 73 بگیرم که قبول بشم. و کماکان  وقت نکردم کتابو تموم کنم :( 

تمام امیدم به پنجشنبه جمعه هست . هنوز تاریخ تشریحی رو اعلام نکردن !


+ سمیرا خدابیامرز همیشه میگفت من سرکلاس یاد میگیرم و چیزی نخونده نمره میارم.. ولی ما باور نمی کردیم! بعد این امتحان فهمیدم طفلی راست میگفته ! روحش شاد :(

+امشب مبلامو میارن !امیدوارم خوشگل شده باشن ^__^

+ درسته نامزدی یا همون دوران عقد شیرینه ولی... این دوری و دلتنگی خیلی سخته :(

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم نون

شب چِلّه ^__^

به نام خدا

سلام :**

شب چِلّه همون شب یلدا می باشد ! که نمیدونم چرا و به چه علتی مشهدی ها بهش میگن : چِلّه! :))  به کسره زیر چ و تشدید روی ل دقت کنید!

دیروز ظهر در حالی که من بسیار ناراحت، غمین، و عصبانی بودم پدر شوهر بهم زنگ زد ! گفت حتما امشب بیاین اینجا و از این صبتا ! تازه پرسید چی دوس داری برات کادو بگیرم ^__^ همچنین مادر شوهر گوشی رو گرفت و اصرار کرد که شب برم خونشون !

من ناراحت و غمین بودم چون بسیار تلاش کرده بودم که ژلو رو راضی کنم که شب یلدا بریم بیرون ! ولی از اونجایی که سیستماتیک با من فرق داره و خونه رو همیشه ترجیح میده ، راضی نشد :( و من تصمیم داشتم در اولین فرصت حالشو بگیرم [فکرای خبیثانه]

ولی وقتی پدر شوهر مهربوووون دعوتم کرد، کلا برنامه عوض شد :)

ساعت 5 رسیدم خونه.یکم استراحت کردم.دوش گرفتم و ساعت 8 زنگیدم به ژلو که بیاد دنبالم :)

خواهر شوهر نیز بود .جای دوستان خالی شام مفصل بعد میوه و آجیل ! 

معمولا هرجایی که منو تحویل بگیرن و خوردنی های زیاد موجود باشه بهم خوش میگذره :دی و این اصلاااا نشانه شکمو بودن من نیس ! :دی

اما دیشب به من خیلی خوش گذشت چون ژلو خیلی حالش خوب بود! خیلی خوشحال!مهربون!رمانتیک! بیشتر از همیشه ! احتمالا حدس میزده که من قهر کنم و حالشو بگیرم ! ولی بعد که دیده خوش و خرم اومدم خونشون و از غر خبری نیس خوشحال شده ! دیشب خیلـــــــی بهم خوش گذشت. بهتریم شب یلدای عمرم دیشب بود :ایکسسسس

پدر شوهرمو دوس دارم ! همیشه باعث میشه من و ژلو بیشتر با هم باشیم! وقتی بو میبره که ما با هم بحث کردیم یا به هر علتی چند روزه همو ندیدیم .. زمین و زمانو بهم میدوزه که ما پیش هم باشیم ! همیشه برام کادو میخره و با اینکه کادوهاش مطابق سلیقه من نیس .. من به شدت خوشحال میشم ^_^ دیشب بهم یه تراول 50 داد :دی همه عیدا بهم عیدی میده ! و برام خوراکی های خوشمزه میخره :دی شما بگین ؟ میشه همچین پدرشوهری رو دوست نداشت ؟؟؟


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم نون