۴ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

کلیدم :((

به نام خدا و سلام !

دو شب پیش... داخل اسانسور ایستگاه مترو بودم.. با دو سه تا خانوم... همینکه اومدیم پیاده بشیم آسانسوره دوباره راه افتاد و مجدد مارو برد بالا :/در این لحظه من و کناریم متعجب به هم نگاه کردیم ! و من دیدم عه !!! این چقده آشناست!

در عرض چند ثانیه یادم اومد که اوشون شاگرد من بوده در سال 88 (یعنی وقتی من هنوز دانشجو بودم) و کلاس فتوشاپ میومد و رشتش زبان بود و خیلی چیزای دیگه !

وقتی بهش گفتم کف کرد ! و اون اصلا منو یادش نیومد :/ چه شاگرد بیشعوری :( البته گفت تغییر کردین نشناختم! منم گل از گلم شگفت گفتم ازدباج کردم اخه ^__^

شادمان از اینکه ریز ترین مطالب درباره اون یادم مونده بود.. و با یه حس خوب از قوی بودن حافظم  رسیدم خونه که اون اتفاق ناگوار رخ داد :||||

باز همممم کلید رو روی در جا گذاشتم :/

برا سه یا چهارمین بار! 

سه سری پیش توسط مادر گرامی تحقیر و دعوا شده بودم و حتی یه مدت ممنوع الکلید بودم ! ولی باز دلش سوخت و کلیدمو داد! ولی این سری وقتی داداشم بعد من اومد خونه و گفت کی کلیدشو جا گذاشته رو در ؟؟ دیدم که از کله مامانم دود بلند می شد ! و در حال انفجار بود و من صلاحو در این دیدم که ازش فاصله بگیرم !

بله ! من دختری هستم با حافظه ای خووووب و حواسی پررررررررررت ! 

و باز بی کلید شدم :(

انقدر حافظم خوبه که دورترین خاطرات با ریزترین جزئیاتشو به یاد میارم ! که البته این خوب نیس! چون آدم دلش میخواد بعضی چیزا رو فراموش کنه ! ولی نمیشه :/

ولی حواسم به شدت پرته ! همچنین بی دقت هستم :| تازه دفترچه بیمو هم جدیدا گم کردم و کلی از این نظر متضرر شدم :/

+ در ادامه پست قبلی باید بگم که...هضم این موضوع که بعضی وقتا مامانم میگه دیگه نمیتونم راه بیام! یا نمیتونم از این پله ها بالا بیام !برام سخت بود تا اینکه فهمیدم  دقیقا مثل راه رفتن با کفش پاشنه بلنده ! وقتی یه آدم مسن میگه نمیتونم راه برم..یا از پله ها بالا بیام.. دقیقا مثله وقتیه که شما کفش پاشنه 10 سانتی پوشیدی و نمیتونی قدم از قدم برداری! پس بفهم ! و به مامانت انقدر اصرار نکن که پا به پات پیاده روی کنه! (اینو با خودم  بودم شما به دل نگیرین :)) )


+ نازنین رو یادتونه ؟ دختر داداشم که فروردین 93 دنیا اومد! همونی که عکس پامو کنار پاش گذاشتم ! این از اون یکی برادر زادم زودتر دنیا اومد و سفید تر بود... حالا بزرگ شده و تک و توک کلماتو میگه! ولی هنوز بلد نیس بگه عمه! چند شب پیش خونمون بود و برا اولین بار براش لاک زدم ! حالا خوشش اومده! هی انگشتاشو میاره جلو که براش لاک بزنیم! :ایکس جالبه که وقتی مامانش ازش میپرسه کی برات لاک زده ؟ میگه : ممه !!! نمیتونه بگه عمه! به من میگه ممه :||||


۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم نون

پاشنه بلند!

به نام خدا وسلام !

در اینکه من هردفعه دیر میام و دیر  پست میذارم شکی نیس ولی دلیل این بارم واقعا موجه می باشد چون من سه شنبه دندون عقلمو جراحی کردم عررررر :(

و دندون عقل خر است چون 360 هزار رو دست من خرج گذاشت !عوضی آشغال :@

اینو ببینین : کلیک  

عکس دندونمو ندارم ولی این دندون عقل پایینی دقیقاااا دندون کصافط منه :(((

بگذریم :)

اومده بودم بگم که من چندیست به کفش پاشنه دار علاقه مند گشته ام ^__^

و منی که همیشهههه اسپرت میپوشیدم ! (جز عروسی ها !)  تصمیم گرفتم زین پس پاشنه دار بپوشم!

چون به نظرم خیلی خانومانه می باشد! و مخصوصا وقتی با ژلو جان میریم مهمونی بهتره همچون یک عروس ^_^ کفش خانومی پام باشه!

یه جفت کفشی که سر عقد برام گرفتن پاشنه داره!5 سانت تقریبا! ولی اونارو کم پوشیدم! یا هروقت پوشیدم با ماشین بودیم و اذیت نشدم! چکمه ای که  شب چله برام آوردن هم پاشنه داره که اونارو هم نو نگه داشتم! چون اون چکمه ها مجلسی هستن و گرون و حیف می باشن! تصمیم گرفتم یه چکمه دیگه بگیرم برا محل کار!

خدارو شکر چکمه خوبی پیدا کردم !همون مدلی که میخواستم. ساق کوتاه و پاشنه دار!با قیمت خوب! و بسیار مشعوف تر از اینکه ژلو جان برام خرید! دریافت

اما ... :(

اولین روزی که پوشیدم ..یعنی شنبه! یه عالمه کار برام پیش اومد و مجبور شدم کلی پیاده روی کنم و پدرم در اومدددددددددد :((( یعنی مچ پام داشت از درد کنده می شد! :(

بله ! من همونی هستم که بلد نیس با پاشنه دار راه بره :/ تازه پاشنه این خیلی خوب و پهنه!با اون پاشنه تیزها که عمراااااا بتونم قدم از قدم بردارم :|

خلاصه پاهام نابووووود شد! ولی من فرداش با چشم سفیدی تمام پوشیدم! چون واقعا دیگه کی میخوام راه رفتن با اینجور کفشارو یاد بگیرم ؟؟؟ :/

و همچنان دارم میپوشم ولی پاهام بهترن ^__^

راستی یه ور صورتم  به علت جراحی باد کرده :/ و صورتم الان کجه :| و دوشنبه یه مهمونی مهم دعوت هستیم :((

امیدوارم تا دوشنبه خوب بشم :/


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم نون

سرزمین موجهای آبی !

به نام خدا :)

عرضم به حضور شما که من دو عدد خواهر شوهر دارم! یکی 11 ساله و اسمش ملیکا!

یکی 25 ساله و اسمش الهه! که الهه مزدوجه و نی نی هم دارد.

الهه مدتیه منو کچل کرده! از بس اصرار میکنه که بیا بریم موجهای آبی!

و من اصلاااااااا دوست نداشتم برم باهاشون! علتشم این بود که دوس نداشتم منو با مایو ببینه !یعنی خجالت میکشیدم! و علت دوم اینکه کلا الهه زبون تندی داره  و من تا جای ممکن دوس ندارم باهاش در ارتباط باشم!

خلاصه من هرچی پیچوندمش نشد! و دوشنبه ناگزیر به همراه فک و فامیل شوهر رفتیم موجهای آبی!

روز قبلش من رفتم بازار و یه مایو خوشگل برا خودم خریدم! مایو خودم ساده بود و دارایی های منو نشون نمیداد! (دارایی ها = ممه و کون :دی)

باید اعتراف کنم که من از اون آدمایی هستم که وقتی با یکی قرار دارم دعا میکنم طرف قرارو کنسل کنه :/ از بس تنبلم :)) دوشنبه صبح هوا خیلـــــــی سرد بود  و من خوابم میومد ولی متاسفانه قرار کنسل نشد و ما رفتیم ! 

شاید باورتون نشه ولی من سری اولی بود که میرفتم موجهای آبی!

 چون هر سری میخواستم برم یکی بود که منصرفم کنه! نمیدونم شایعست یا نه ! ولی میگن خانوما زیاد عفونت گرفتن اونجا! البته  من تا این لحظه سالمم خدارو شکر و هیچیم نشده! محیطش خوب بود ولی مثل استان قدس سخت گیر نبودن ! مثلا اونجا وقتی از سونا میای بیرون به اجبار باید بری دوش بگیری ولی اینجا اختیاری بود! 

من فکر میکردم بزرگتر ز تر باشه! ولی به نظرم همه وسایلش شبیه هم بود ! البته هیجان زیاد داشت مخصوصا چاله فضایی!من با چشم سفیدی تماااااام همه وسایلو سوار شدم و بارها رفتم زیر آب و کلی آب رفت تو دهن و دماغم و هر سری نجات غریق منو می کشید بالا :))

ولی الهه بیشعور که انقد اصرار می کرد بریم بریم! فقط یه وسیله رو با ما سوار شد و همش لمیده بود تو استخر موج !

چقد کسایی که اونجا کار میکنن کارشون کسل کنندست!چقد نجات غریق ها مسئولیتشون بالاست!به نظرم اصلا جای خوبی نیست برا کار کردن!

لازم به ذکره که مایو من از مایو سایرین (الهه و دختر خاله و ...) خوشمل تر و لخت و پتی تر بود:دی و من اونجا فهمیدم که از همشون خوش هیگل ترم ایشششش . البته اینو قبلا هم میدونستم ! و مادر شوهر جان و خاله ها کلی منو یواشکی دید میزدن! قبل از اینکه برم فکر میکردم خیلی خجل بشم ولی اونجا ریلکس بودم! اینکه میدیدم من از اونا بهترم بهم اعتماد به نفس میداد :))

مادرشوهر طفلی خجالت می کشید و این کاملا مشخص بود از حرکاتش :))

ما 9 صبح اونجا بودیم و من تا ساعت 3 همه وسایلو هر کدوم چند بار سوار شدم ! به غیر سقوط آزاد که واقعا دل اون یکیو نداشتم!!

فکر نمیکنم همچین سعادتی تا حالا نصیب کسی شده باشه!چون موجهای آبی همیشه کلی شلوغه و برای هر وسیله باید یک ساعتی توی صف باشی!

 ولی دوشنبه هوا سرد بود و اونجا خلوت! ما تا ساعت 8 شب اونجا بودیم و من خیلی خسته شدم!ولی نمی شد برگردیم چون مادرشوهر و یکی از خاله ها تازه عصر اومدن!

شب که رسیدیم خونه خسته هلاک و رو به موت بودم! یک عدد کدئین نوش جان کرده و خوابیدم! و تا صبح همش خواب غرق شدن و پرت شدن از تیوپ ها رو میدیدم  و تو خواب تکون میخوردم :))

اون شب شب خیلــــــــی خوبی بود :)

بلیط موجهای آبی برای تمام روز الان 25 تومن هست که ما  از یه سوپرمارکت بین راه 16 تومن خریدیدم! ولی بازم پنجاه و خورده ای خرجم شد :( شاید اگه تو وضعیت عادی بودم این پول اصلا برام مهم نبود ولی الان در حال خرید جهیزیم و نمیتونم همیشه از این تفریحات بکنم!

تازه مشهد یه موجهای خروشان هم داره که تازه افتتاح شده و میگن خیلی بزرگتر و باحالتره ! بلیطش 40 تومنه! من غلط بکنم برم ! والا!

+ یادمه اولین باری که رفتم خونشون..هنوز عقد نبودیم.. من برای بار اول مادر شوهر و الهه رو با لباس خونه دیدم و همونجا به این نکته ظریف دقت کردم و تو دلم خدارو شکر کردم که اونا ممه ندارن :)) بیشعور !بی ادب  و هیز  هم خودتونید :دی

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم نون

ممنوعه :دی

سلام و روزتون بخیر :*

عرضم به حضور شما که من یک عدد دوست فرهیخته تو نت پیدا کردم به اسم نسرین ! که ایشون دبیر ادبیات هستن و تو وبشون نقد بررسی کتاب میذارن و موجبات شرمندگی مارو فراهم میکنن :دی


چند روز پیش که نسرین درباره نمایشگاه کتاب نوشته بود و تو جواب کامنت من نوشته بود که من درست بشو نیستم :)) گفتم برم یه کتاب بخونم !چن وقته نخوندم زشته !

بعد با خودم گفتم که بهتره برم کتاب صوتی دانلود کنم گه تو راه گوش بدم و راحت تر باشه ! ولی تا توی گوگل زدم دانلود کتاب... تو اون لیستی که باز میشه اومد: "دانلود کتابهای ممنوعه!"

و با توجه به شناختی که از من دارین خودتون مابقی ماجرا رو تصور کنین :دی :))

خب خیلی کنجکاو شدم که ببنم به چه کتابهایی میگن ممنوعه و علتش چیه ؟! 

لذا یک عدد کتاب ممنوعه دانلود کردم و خوندمش ! خیلی هم جالب بود! یو ها ها 

و همچنین علاقه خاصی پیدا کردم که مابقی کتابای ممنوعه رو هم بخونم که ببینم چی داره که ممنوعش کردن ؟؟؟ کلا بیش از اندازه کنجکاوم (کنجکاو= همون فضول :))  )

حالا نسرین میاد این پست و میخونه و کلا از هدایت کردن من نا امید میشه ! :))


پی نوشت 1: یاد کتاب "دخترم فرح" افتادم! خیلی کتاب جالبیه ! حتما بخونیدش!

پی نوشت 2: بی صبرانه منتظر روزی هستم که سمیرا و نامزدش عقد میکنن :ایکسسسسسس

پی نوشت 3: چهیزیه خریدن سخته :| :((

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم نون