به نام خدا :)
دو روز بعد تولد ژلو پنجشنبه بود !
یعنی روزی که قرار بود داداش علی مارو ببره شهربازی :)
علی بزرگترین داداشمه !
مهربونه و یکم خشن ! وضع مالی خوبی داره و یه خانوم خوب و مهربون داره به اسم مریم !
مریم مهربون و مهمون نواز و خوش اخلاقه :)
مریم بهترین زنداداشمه :ایکس
پنجشنبه قرار بود مارو ببرن شهربازی که یکم حال و هوامون عوض بشه ! آخه اونا فکر میکردن در نبود مادر خیلی داره به ما سخت میگذره! حالا درسته یکم سخت بود ولی انصافا خوش گذشت :) و من سفرهای بیشتر و طولانی تری رو برای مامانم آرزو میکنم :)))
پنجشنبه عصر من آموزشگاه بودم . قرار شد من خودم از آموزشگاه برم و تو شهربازی همدیگرو ببینیم
لباس شیکامو آورده بودم با خودم . بعد ساعت کاری لباس عوض کردم و آرایش کردم و رفتیم شهربازی پارک ملت
دوستان بهترین و بزرگترین شهربازی مشهد مال پارک ملت هست ! که وسایل خوب و باحالی داره ! اگه ایشالا مشهد اومدید حتما یه سر برید :)
اونشب من خیلی دوس داشتم که ژلو هم بیاد ولی نیومد :( حتی یه اس بهش دادم که تحریک بشه و بیاد ولی بازم گول نخورد :/
ژلو خیلــــــــــــــــــــــی نی نی دوس داره ! بی نهایت ! و هر حرف و صحبتی درباره نی نی آیندمون اونو از خود بی خود میکنه !!!!
و از اونجایی که هممون میدونیم تخمک های خانوما از بدو تولد تو بدنشون هست ! یعنی اون تخمکی که قراره چند سال دیگه تبدیل به نی نی بشه الان داخل بدن منه !
یه بار این قضیه رو به ژلو گفتم ! به نظرتون چیکار کرد ؟؟ سرشو آورد جلو شکم من ! کلی با نی نی آینده حرف زد و شکممو ماچ کرد !!!!!!!!!!
یعنی میخوام بگم اینقدر عشق بچست!
خلاصه اونشب برا اینکه راضیش کنم بیاد اس دادم : به خاطر این نی نی تو شکمم بیا ! دوس داره با باباش بره پارک!
درسته خیلی احساساتی شد و قول داد بعدا با نی نیمون بریم پارک ولی نیومد چون خسته بود ! :/
اونشب فهیمه با ما بود:)
شهربازی خیلی خوش گذشت :) من اسکیت و ترن هوایی سوار شدم با یه وسیله دیگه:)
اسکیت بسیااااااااااااااار وحشتناکه :/
ترن هم خیلی باحاله و هیجان داره :/
مریم طفلکو به زور سوار ترن کردیم ! داشت سکته میزد از ترس :))
زهرای کله خراب یه وسیله خیلیییی خطرناک دیگه رو سوار شد که من جرات نکردم اونو سوار بشم ! اسمشو یادم نمیاد ولی همونه که میبندنت به صندلی بعد صندلی میره رو آسمون و در جهات مختلف میچرخه !
ساعتای ده بود که از شهربازی اومدیم بیرون و رفتیم داخل پارک ! فرش انداختیم و شام خوردیم ! مریم مهربون برامون باقالی پلو درست کرده بود ! همچنین الویه که ما خیلی دوس میداریم :)
شب بسیاااار خوب و هیجان انگیزی بود :)
ساعت 11 و نیم بود که رسیدیم خونه ! بعد هم ژلو اومد خونه ما و اون شب خونه ما موند :)
از اونجاییکه وسایل شهربازی همه گرون بودن و ماهم تعدادمون زیاد بود فکر میکنم خیلی داداش علی افتاد تو خرج !
بهتون گفتم که تمام روزایی که مامانم نبود من پریود بودم و بی حال ؟ با یه پوست خشک و داغون ؟ این روزا دیگه کم کم داشتم سرحال میومدم و نرمال شده بودم :) برا همین داشت کم کم بهم خوش میگذشت :>
ادامه در قسمت بعد :دی
فک کنم دو قسمت دیگه بنویسم :)