به نام خدا وسلام :*

یک ماه قبل عقدم من و زهرا رفتیم اداره بیمه ! اونجا خانومی که مسئول بود به طرز مشکوکی شروع کرد به سوال کردن از من ! کجا کار می کنی ؟ کی فارغ التحصیل شدی و این صحبتا ! 

در اینجور مواقع حس شیشم هر دختری میفهمه که قضیه از چه قراره ! منم فهمیدم ایشون یه نمه مشکوکه ولی جدی نگرفتم و گذشت...

بعد عقد ما وام ازدواج ثبت نام کردیم و بالافاصله اسممون در اومد:) یعنی ما امروز ثبت نام کردیم فرداش برامون تعیین شعبه کردن که بریم وام رو بگیریم :دی 

با مادرم رفتیم اداره بیمه !ژلو جان هم بود! رفتیم که به مامانم نامه کسر از حقوق بدن که ضامن ما بشه ! دوباره رفتیم پیش همون خانومه! این سری به همراه ژلو جان! خانومه یه نگاهی کردو بعد به مامانم گفت : حاج خانوم چه زود عروسش کردی ! من ازش خوشم اومده بود ! مامانم خندید . ژلو اونطرف نشسته بود !من با چهره ای شادمان و نیشی باز رفتم پیشش و گفتم میدونی خانومه چی گفت به مامانم ؟ و براش تعریف کردم ! همونجوری با شادمانی و خوشحالی !

که یه دفه سه گرمه های ایشان در هم رفت و رفت تو خودش و من اصلا نفهمیدم چرا اینجور شد :||

خلاصه تا عصر که حرف نزد بعد کلی اس ام اس دادن های من بالاخره به حرف اومد و گفت : اگه من خوب بودم و تو راضی بودی این حرفو نمی زدی ! از حرف اون خانوم خوشحال نمی شدی!!

والا من هنوز که هنوزه نفهمیدم این دوتا قضیه چه ربطی به هم دارن :/

و هرچی براش توضیح دادم که خوشحال بودم که با یه بار دیدن منو پسند کرده.. تو گوشش نرفت که نرفت :/

و در اینجاست که به این نکته می رسیم که مردها موجواتی هستند ناشناخته و فضایی :| میمونا :دی

پ ن 1: اینکه من و زهرا در کنار هم بودیم و اوشون منو پسندید نکته ایست بسیار قابل تامل و شاد کننده :) در همین باب : مامان الهام ! عاشقتم :****

پ ن 2: کاکل جهت پروژه کاری رفت شهرستان و معلوم نیس کی برگرده که بریم خواستگاری :/

پ ن 3 : سمیرای خر به خاطر اون نکته ای که میدونستی و بهم نگفته بودی هرگز نمی بخشمت ! عنتر :@