پاشنه بلند!

به نام خدا وسلام !

در اینکه من هردفعه دیر میام و دیر  پست میذارم شکی نیس ولی دلیل این بارم واقعا موجه می باشد چون من سه شنبه دندون عقلمو جراحی کردم عررررر :(

و دندون عقل خر است چون 360 هزار رو دست من خرج گذاشت !عوضی آشغال :@

اینو ببینین : کلیک  

عکس دندونمو ندارم ولی این دندون عقل پایینی دقیقاااا دندون کصافط منه :(((

بگذریم :)

اومده بودم بگم که من چندیست به کفش پاشنه دار علاقه مند گشته ام ^__^

و منی که همیشهههه اسپرت میپوشیدم ! (جز عروسی ها !)  تصمیم گرفتم زین پس پاشنه دار بپوشم!

چون به نظرم خیلی خانومانه می باشد! و مخصوصا وقتی با ژلو جان میریم مهمونی بهتره همچون یک عروس ^_^ کفش خانومی پام باشه!

یه جفت کفشی که سر عقد برام گرفتن پاشنه داره!5 سانت تقریبا! ولی اونارو کم پوشیدم! یا هروقت پوشیدم با ماشین بودیم و اذیت نشدم! چکمه ای که  شب چله برام آوردن هم پاشنه داره که اونارو هم نو نگه داشتم! چون اون چکمه ها مجلسی هستن و گرون و حیف می باشن! تصمیم گرفتم یه چکمه دیگه بگیرم برا محل کار!

خدارو شکر چکمه خوبی پیدا کردم !همون مدلی که میخواستم. ساق کوتاه و پاشنه دار!با قیمت خوب! و بسیار مشعوف تر از اینکه ژلو جان برام خرید! دریافت

اما ... :(

اولین روزی که پوشیدم ..یعنی شنبه! یه عالمه کار برام پیش اومد و مجبور شدم کلی پیاده روی کنم و پدرم در اومدددددددددد :((( یعنی مچ پام داشت از درد کنده می شد! :(

بله ! من همونی هستم که بلد نیس با پاشنه دار راه بره :/ تازه پاشنه این خیلی خوب و پهنه!با اون پاشنه تیزها که عمراااااا بتونم قدم از قدم بردارم :|

خلاصه پاهام نابووووود شد! ولی من فرداش با چشم سفیدی تمام پوشیدم! چون واقعا دیگه کی میخوام راه رفتن با اینجور کفشارو یاد بگیرم ؟؟؟ :/

و همچنان دارم میپوشم ولی پاهام بهترن ^__^

راستی یه ور صورتم  به علت جراحی باد کرده :/ و صورتم الان کجه :| و دوشنبه یه مهمونی مهم دعوت هستیم :((

امیدوارم تا دوشنبه خوب بشم :/


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم نون

سرزمین موجهای آبی !

به نام خدا :)

عرضم به حضور شما که من دو عدد خواهر شوهر دارم! یکی 11 ساله و اسمش ملیکا!

یکی 25 ساله و اسمش الهه! که الهه مزدوجه و نی نی هم دارد.

الهه مدتیه منو کچل کرده! از بس اصرار میکنه که بیا بریم موجهای آبی!

و من اصلاااااااا دوست نداشتم برم باهاشون! علتشم این بود که دوس نداشتم منو با مایو ببینه !یعنی خجالت میکشیدم! و علت دوم اینکه کلا الهه زبون تندی داره  و من تا جای ممکن دوس ندارم باهاش در ارتباط باشم!

خلاصه من هرچی پیچوندمش نشد! و دوشنبه ناگزیر به همراه فک و فامیل شوهر رفتیم موجهای آبی!

روز قبلش من رفتم بازار و یه مایو خوشگل برا خودم خریدم! مایو خودم ساده بود و دارایی های منو نشون نمیداد! (دارایی ها = ممه و کون :دی)

باید اعتراف کنم که من از اون آدمایی هستم که وقتی با یکی قرار دارم دعا میکنم طرف قرارو کنسل کنه :/ از بس تنبلم :)) دوشنبه صبح هوا خیلـــــــی سرد بود  و من خوابم میومد ولی متاسفانه قرار کنسل نشد و ما رفتیم ! 

شاید باورتون نشه ولی من سری اولی بود که میرفتم موجهای آبی!

 چون هر سری میخواستم برم یکی بود که منصرفم کنه! نمیدونم شایعست یا نه ! ولی میگن خانوما زیاد عفونت گرفتن اونجا! البته  من تا این لحظه سالمم خدارو شکر و هیچیم نشده! محیطش خوب بود ولی مثل استان قدس سخت گیر نبودن ! مثلا اونجا وقتی از سونا میای بیرون به اجبار باید بری دوش بگیری ولی اینجا اختیاری بود! 

من فکر میکردم بزرگتر ز تر باشه! ولی به نظرم همه وسایلش شبیه هم بود ! البته هیجان زیاد داشت مخصوصا چاله فضایی!من با چشم سفیدی تماااااام همه وسایلو سوار شدم و بارها رفتم زیر آب و کلی آب رفت تو دهن و دماغم و هر سری نجات غریق منو می کشید بالا :))

ولی الهه بیشعور که انقد اصرار می کرد بریم بریم! فقط یه وسیله رو با ما سوار شد و همش لمیده بود تو استخر موج !

چقد کسایی که اونجا کار میکنن کارشون کسل کنندست!چقد نجات غریق ها مسئولیتشون بالاست!به نظرم اصلا جای خوبی نیست برا کار کردن!

لازم به ذکره که مایو من از مایو سایرین (الهه و دختر خاله و ...) خوشمل تر و لخت و پتی تر بود:دی و من اونجا فهمیدم که از همشون خوش هیگل ترم ایشششش . البته اینو قبلا هم میدونستم ! و مادر شوهر جان و خاله ها کلی منو یواشکی دید میزدن! قبل از اینکه برم فکر میکردم خیلی خجل بشم ولی اونجا ریلکس بودم! اینکه میدیدم من از اونا بهترم بهم اعتماد به نفس میداد :))

مادرشوهر طفلی خجالت می کشید و این کاملا مشخص بود از حرکاتش :))

ما 9 صبح اونجا بودیم و من تا ساعت 3 همه وسایلو هر کدوم چند بار سوار شدم ! به غیر سقوط آزاد که واقعا دل اون یکیو نداشتم!!

فکر نمیکنم همچین سعادتی تا حالا نصیب کسی شده باشه!چون موجهای آبی همیشه کلی شلوغه و برای هر وسیله باید یک ساعتی توی صف باشی!

 ولی دوشنبه هوا سرد بود و اونجا خلوت! ما تا ساعت 8 شب اونجا بودیم و من خیلی خسته شدم!ولی نمی شد برگردیم چون مادرشوهر و یکی از خاله ها تازه عصر اومدن!

شب که رسیدیم خونه خسته هلاک و رو به موت بودم! یک عدد کدئین نوش جان کرده و خوابیدم! و تا صبح همش خواب غرق شدن و پرت شدن از تیوپ ها رو میدیدم  و تو خواب تکون میخوردم :))

اون شب شب خیلــــــــی خوبی بود :)

بلیط موجهای آبی برای تمام روز الان 25 تومن هست که ما  از یه سوپرمارکت بین راه 16 تومن خریدیدم! ولی بازم پنجاه و خورده ای خرجم شد :( شاید اگه تو وضعیت عادی بودم این پول اصلا برام مهم نبود ولی الان در حال خرید جهیزیم و نمیتونم همیشه از این تفریحات بکنم!

تازه مشهد یه موجهای خروشان هم داره که تازه افتتاح شده و میگن خیلی بزرگتر و باحالتره ! بلیطش 40 تومنه! من غلط بکنم برم ! والا!

+ یادمه اولین باری که رفتم خونشون..هنوز عقد نبودیم.. من برای بار اول مادر شوهر و الهه رو با لباس خونه دیدم و همونجا به این نکته ظریف دقت کردم و تو دلم خدارو شکر کردم که اونا ممه ندارن :)) بیشعور !بی ادب  و هیز  هم خودتونید :دی

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم نون

ممنوعه :دی

سلام و روزتون بخیر :*

عرضم به حضور شما که من یک عدد دوست فرهیخته تو نت پیدا کردم به اسم نسرین ! که ایشون دبیر ادبیات هستن و تو وبشون نقد بررسی کتاب میذارن و موجبات شرمندگی مارو فراهم میکنن :دی


چند روز پیش که نسرین درباره نمایشگاه کتاب نوشته بود و تو جواب کامنت من نوشته بود که من درست بشو نیستم :)) گفتم برم یه کتاب بخونم !چن وقته نخوندم زشته !

بعد با خودم گفتم که بهتره برم کتاب صوتی دانلود کنم گه تو راه گوش بدم و راحت تر باشه ! ولی تا توی گوگل زدم دانلود کتاب... تو اون لیستی که باز میشه اومد: "دانلود کتابهای ممنوعه!"

و با توجه به شناختی که از من دارین خودتون مابقی ماجرا رو تصور کنین :دی :))

خب خیلی کنجکاو شدم که ببنم به چه کتابهایی میگن ممنوعه و علتش چیه ؟! 

لذا یک عدد کتاب ممنوعه دانلود کردم و خوندمش ! خیلی هم جالب بود! یو ها ها 

و همچنین علاقه خاصی پیدا کردم که مابقی کتابای ممنوعه رو هم بخونم که ببینم چی داره که ممنوعش کردن ؟؟؟ کلا بیش از اندازه کنجکاوم (کنجکاو= همون فضول :))  )

حالا نسرین میاد این پست و میخونه و کلا از هدایت کردن من نا امید میشه ! :))


پی نوشت 1: یاد کتاب "دخترم فرح" افتادم! خیلی کتاب جالبیه ! حتما بخونیدش!

پی نوشت 2: بی صبرانه منتظر روزی هستم که سمیرا و نامزدش عقد میکنن :ایکسسسسسس

پی نوشت 3: چهیزیه خریدن سخته :| :((

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم نون

عزاداری هاتون قبول :)


به نام خدا و سلام :*

راستش من چند روز پیش یه کاری انجام دادم ! یه کاری که به نظر خودم درست بود ولی... روم نشد به بقیه بگم | فقط به زهرا گفتم !

حالا میخوام برا شما بگم ! :دی

نزدیک آموزشگاه یه تکیه هست که شبا اونجا مراسم عزاداری برگزار میشه و روز چایی نذری میدن !

روز اول محرم من ساعتای 12 بود که اومدم آموزشگاه! صدای مداحی و عزاداری که از بلندگو تکیه پخش میشد همه  آموزشگاهو پر کرده بود! تقریبا ساعت 4 بود که سردرد شدم! همه پنجره ها رو بستم ولی صدا انقدر بلند بود که بازم فرقی نکرد!

حالا من ادمی هستم که به هیچ وجه مداحی گوش نمیدم! چون افسرده میشم و اعصابم خورد میشه!

تنها راهی که به ذهنم می رسیدو انجام دادم!

زنگ زدم 110!

گفتم آقا ماجرا اینطوره ! 

گفت خانوم اگه شکایت داری بیا اونجا منم گشت میفرستم شکایتتو ثبت کنه!

گفتم یعنی شما بدون ثبت شکایت تذکر نمی دید ؟؟؟ :| 

گفت تو این روزا عادیه !

ولی چند دقیقه بعد صدای بلندگو قطع شد ! ها ها ! گشتشونو فرستاده بودن! :)

نظر شخصی من اینه که عزاداری که باعث آزار دیگران بشه درست نیس!

شایدم کار من درست نبود :( ولی واقعا داشتم اذیت میشدم!

پ ن 1: من خوم آدم مذهبی  هستم مثلا :| ولی با عزاداری و اینا خیلی موافق نیستم ! یعنی سخنرانی رو بیشتر میپسندم تا مداحی و گریه  زاری! :/ سخنرانی های دکتر رفیعی که از شبکه سه پخش میشه رو خیلی میپسندم :)

پ ن 2: بعد به نظر من 2 ماه عزاداری زیاده :/ همون دهه اول  کافیه! با شهادت امام رضا و پیامبر ! اخه چرا باید 2 ماااه همه جا عزاداری باشه و سیاهپوش !تازه عروسی و  خواستگاری  و اینا تعطیل :/ عروسی خیلی خوبه خو ^__^ راستش وقتی مجرد بودم خیلی از اومدن محرم دلم میگرفت! :)) چون میدونستم تا دو ماه هیچچچ خبری نیس! و پارسال اولین سالی بود که این حسو نداشتم :) خدایا شکرت 

پ ن 3: یه موردی درباره پست قبل :) یکی دیگه از مواردی که گفتم، نیم رخ و تمام رخ منه ! من همیشه معتقد بودم تمام رخم بهتره  و نیم رخه بیریختی دارم! :| حالا ژلو جان میگه نیم رخت قشنگتره !!!! با کلی پرسش و تفحص فهمیدم که اوشون تو نیم رخ به فرم لبام نگا میکنه و از مماغ بیریختم غافل میشه :))  در کل برید شاد باشید و اصلا رو خودتون عیب و ایراد نذارید ! نگاه آدما با هم متفاوته :)

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم نون

هومممم ^__^


پی نوشت 1: این عکسو خیلی دوس میدارم :ایکس

پی نوشت 2: ولی آدرس سایتی که از این مدل عکسا میزاره رو بهتون نمیدم :دی

پی نوشت 3: زیرا همیشه چیزی برای پست گذاشتن داشته باشم :دی

بی ربط نوشت 1 : زهرا میگه از وقتی ازدباج کردی اعتماد به نفست خیلی زیاد شده !!!!

بی ربط نوشت 2: ممکنه شما یه ویژگی ای داشته باشید که اصلا از خوب بودنش بی خبر باشین یا حتی دوسش نداشته باشین ! بعد ببینید یکی عاشق همون ویژگی شما شده !!!

بی ربط نوشت 3: مثال : دستای من !!! 

توضیح : ژلو جان در روز خاستگاری از دستای من خوشش اومده !همیشه میگه دستای سفید و کوچولوت ! و دستامو بوس میکنه ! ولی خداشاهده دستای من سفید نیس :)) تازه من همیشه فک میکردم چه دستای بیریختی دارم :/ 

بی ربط نوشت 4: عایا اینکه ایشون در روز خاستگاری به دستای من توجه میکرده نشانه حیض بودن اوشون نیس ؟؟ :(( بی تربیت ! حالا خوبه من چادر سرم بود هاااا :/


بی ربط نوشت 5: چرا هیچکس سوالی درباره اسم وبلاگم نپرسید ؟:| عایا این از نشنه های بارز بی توجهی شما به من و وبم نیس ؟:(((

۸ نظر
خانوم نون

قوانین وبلاگ!

به نام خدا و سلام :)

دیدین بعضی وقتا انقد به خاطر به تعویق افتادن یا انجام نشدن کاری  عذر خواهی میکنید که دیگه روتون نمیشه حتی عذر خواهی کنید ؟؟ الان من تو همون وضعیتم :|  پس دیگه نمیگم که ببخشین دیر میام و اینا :P

خب میخوام برا اینجا قانون وضع کنم ! :) الکی ! مثلا اینجا خیلی مهمه :))

اول  پستام رمز دار نوشته میشه و رمز به دوستانم فقط تعلق میگیره !  و چون معتقدم نظردهی درباره یه موضوع یعنی احترام به  نویسنده!! رمزو چند وقت یه بار عوض میکنم که دوستانی که فقط خواننده هستند ضد حال بخورن ! البته خودم میدونم که ممکنه ادم درباره یه مطلب هییییچ نظری نداشته باشه !ولی بین این شخص با کسی که همیشه خاموشه هزاران تفاوته:)

دوم خواهشا از نظرالت طولانی و حال و احوال پرسی اجتناب کنید! کلمات کلیشه ای هم نگید! فقط در حد یکی دو جمله مرتبط با پست !

سوم  چون من درگیرم و دیر به دیر میام و از طرفی برا شما ارزش قائلم ! همیشه سعی میکنم سه شنبه ها آپ کنم ! پس هفته ای یه بار  کافیه که به وب من سر بزنین !

چهارم باز هم تاکید میکنم که من آدمی هستم که از گفتن یا نوشتن مشکلات زندگیم بدم میاد!پس فقط خوشی ها رو مینویسم. پس فکر نکنید که من خیلی مرفه بی درد هستم ! شاید گاهی پستام عشقولانه بشه که خب طبیعیه [خلاجت و این حرفا] اگه اذیتتون کرد نخونید! خودم وقتی مجرد بودم اینجور پستارو میخوندم افسردگی حاد میگرفتم :| ولی در کل تلاشم اینه که حال به هم زن ننویسم :دی

همینا دیگه :p  

راستی به جای اسم عاغامون تو پستا مینویسم ژلو جان :)

سه شنبه میام و آپ میکنم ! فعلا و به قول جناب خان : بوس بوس :)

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم نون

اولین پست تو خونه جدید :)

به نام خدای مهربون

سلام دوستای مهربونمممم

به خونه جدید من خوش اومدید: ایکسسسس 

چی شد که به فکر نوشتن افتادم ؟

راستش هنوزم  دودلم ولی یه اتفاق باعث شد من اینجا رو بسازم تا حداقل گه گداری بتونم بنویسم! اونم این بود که فهمیدم مریم جان خواهر یکی از دوستام خواننده وبلاگم بوده! وقتی داشت از پستام  و اینکه چقدر میخندیده تعریف میکرد حس کردم دلم دوباره نوشتن میخواد :)

چرا اومدم بلاگ ؟

چون دیگه اعتمادی به بلاگفا نیس ! با اینکه دوس میداشتم برم میهن بلاگ یا پرشین بلاگ ولی بازم گول این سمیرای دروغگو رو خوردم و اومدم بلاگ ایشششش

چرا آدرسمو گذاشتم ژلوفن ؟

چون همسر گرامی علاقه زیادی به ژلوفن داره و تا خسته میشه یکی دوتا میخوره :/ و اسم "ژلوفن"  منو یاد اوشون میندازه :ایکسسس

بعد من دوس میدارم بهم بگه : ژلوفن من کیههههههه ؟؟؟ منم کلی غش و ضعف کنم از خوشحالی و بگم من من من ! ولی همیشه یادش میره :|||||  حتی یادآوری های منم کارساز نیس :(((


حالا یه نظر سنجی :)

به نظرتون تو پستام به جای جناب همسر  چی بنویسم ؟؟ مثلا بعضیا مینویسن آقامون که به نظر من خیلی لوسه :)) یه کلمه قشنگ پیشنهاد بدید تا پست نوشتنو شروع کنم :)



۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
خانوم نون